شهید حسین
#کتاب_سروقمحانه
#شهیدحسین_معزغلامی🌹
یک شب حسین به خوابم اومد.مُهری جهت ممهورکردن نامه های مردم دستش بود.مُهردقیقاشبیه سنگ مزارش بود.فقط کوچک تر و در اندازه مُهربود.حتی رنگ متن های موجود درمهرشبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود.رنگ متن پاسدارشهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ قرمز بود.دیدم بعضی ها نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهرمیزنه.حسین گفت من پنج شنبه ها نامه خیلی هارو مهر می زنم.همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم،که خیلی هم محجبه بود.داشت گریه می کرد.ازمن پرسیدشماخانواده شهید رو می شناسید؟گفتم من خواهرش هستم.من رودراغوش گرفت و گفت،راستش من خیلی بدحجاب بودم.اصلااهل دین و مذهب نبودم.یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم،تصادفاباشهیدمعزغلامی آشنا شدم.خیلی منقلب شدم.درموردشهیدتحقق کردم.بعدهاشهید رو در خواب دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت.باعث شد روز به روز حجابم بهتربشه.سالهابودکه اصلا نماز نمی خوندم،ولی ازوقتی که با شهید آشنا شدم.نمازخون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای خانوم تعریف کردن.خیلی گریه کرد.گفت در این دنیا من کسی رو ندارم.می خواستم خونه تهیه کنم نمیشد.به این شهید متوسل شدم.گفت یه آدم غریبه که من اصلاً نمی شناختمش،آمدوضامن بانکی من شد،منم وام بزرگی گرفتم و خونه تهیه کردم.درعرض دو روز وام من جور شد و من هم صاحب خونه شدم.بعدهادیدم اون خانوم عکس های بی حجاب خودش رو تو شبکه های اجتماعی پاک کرده و تصاویر شهدا رو نشرمیده،اون خانوم حتی عکس حسین رو چاپ و در بین مردم توزیع کرده بود.احساس میکنم این تعبیر خوابم برد.
(خواهر کوچک شهید)
❌🚫کپی بدون ذکر منبع ممنوع🚫❌
صفحات: 1· 2